هنر و دانش ساسانی
تأثیر هنر ساسانی بر اقوام غیر ایرانی
هنر ساسانی، هنری درباری و پیوسته در پی برقراری پیوند با سنّتهای هنری دورهی هخامنشی و استمرار فرهنگ پارتی (اشکانی) بود. این مرحله دورهی پایانی هنری به شمار میآید که از چهار هزار سال پیش در منطقهی میاندورود و ایران آغاز شده بود. در این هنر چهار هزار ساله نیز سنّتهای هخامنشی و پارتی جای داشت. هنر ساسانی از نیرو و سر زندگی بسیاری برخوردار بود. به همین سبب، این هنر، با شتاب از قلمرو و محدودهی زمانی خود فراتر رفت. این هنر کدام محدودهی مکانی را در بر میگرفت؟ هنر ساسانی از خاور دور تا سواحل اقیانوس اطلس پیش رفت. این هنر در شکلگیری هنر اروپایی و آسیای نقش تعیین کنندهای داشت. تأثیر ژرف طرحهای هنری ساسانی، در کالاهای مصری و پارچههای سوری و حتّی رومی دیده میشود. اندیشههای زیبایی شناختی ایران در هند و آسیای مرکزی اهمیّت شایانی یافت. در این نواحی، هنر متمایزی با قالب ویژهی ایرانی به وجود آمد که در واحدهای پر رونق آسیای مرکزی شکوفا شده است. این هنر، از آن جا به چین راه یافت. هنر ایرانی در روزگار سلسلهی تانگ، از پشتیبانی ویژهای برخوردار شد و از چین به کره و ژاپن نفوذ کرد.هنر ساسانی، هنر بیزانس را سیراب کرد. نقش برجستههای بیشمار هنر بیزانسی، از الگوهای ساسانی الهام گرفتند. برخی از جنبههای معماری هنر بیزانسی، بدون در نظر گرفتن تأثیرات هنر ایرانی، غیر قابل درک و فهم است.
نمونههایی از تأثیر هنر دورهی ساسانی بر هنر دیگر سرزمینها
نقش برجستههای تعدادی از تابوتهای سنگی بربرها در فرانسه و اسپانیا از نقش مایههای نسّاجی دوران ساسانی الهام گرفته است.در باختر فرانسه، در ساخت نمازخانهای خصوصی در اواخر سدهی هشتم میلادی در نزدیکی اورلئان، از نقوش و قالبهای ساسانی الگوبرداری شده است. موزاییکهای تزیینی این بنا که نمایشگر درخت زندگی است، همسانی کاملی با موزاییکهای در ورودی غار بزرگ طاق بستان دارند.
تأثیر هنر ساسانی بر دورهی اسلامی
اسلام، وارث اصلی هنر ساسانی است. در دورهی اسلامی، با الگوبرداری مفاهیم هنر ساسانی، زندگی تازهای به آنها بخشیده شد. در این دوره با بهرهگیری از قواعد زیبایی شناختی کهن و شمایلنگاری، هنر ساسانی زندگی را بازیافت. بدینسان، هنر ساسانی در میان قومها و فرهنگهایی که اسلام بر آنها چیره شده بود، تداوم یافت.ویژگیهای صنعتی و هنری دوران ساسانی، سدهها پس از چیرگی اعراب، در ایران و کشورهای خاورمیانه باقی ماند. سبک ساختمان آتشکدهها، در مسجدهای ایران به کار رفت، به گونهای که باید گفت معماری اسلامی دنبالهی معماری دوران ساسانی است.
معماری دینی
امروز بیش از 50 ساختمان از پرستشگاههای گوناگون دوران ساسانیان باقی مانده است. در این پرستشگاهها آتش، نماد اهورهمزدا، پرستیده میشد. بیشتر آنها در بخش باختری ایران، و به ویژه در فارس جای دارند. با این که شکل و قالب این پرستشگاهها با یکدیگر فرق دارد، همهی آنها از نوعی یگانگی ساختمانی و معماری برخوردارند.آتش مقدّس همیشه در آتشگاه میسوخت. آتشگاه در فضای بستهای خارج از دسترس پیروان بود. در مناسبتهای مذهبی، آتش دیگری روشن میکردند. این آتش را در مکانی که چهار سوی آن باز بود و به آن چهارتاق میگفتند، جای میدادند. آنگاه باورمندان به نیایش این آتش میپرداختند.
در دوران ساسانی، کلیساهای مسیحی نیز تأسیس شدند. بازماندهی کهنترین کلیساهای این دوران که با آجر خام ساخته شدهاند، در تیسفون باقی مانده است. در این کلیساها از تالار رستونداری همانند اتاقهای چهارگوشهی کاخ بهرام پنجم در سروستان، الگوبرداری شده است.
آرایش ساختمانی
دیوار ساختمانهای ساسانی از آرایشهای چشمگیر و دلانگیز پوشیده شده است. بیشتر عناصر نمای پیشین، از هنر هلنی الهام گرفته شده است. هنر هلنی توسط هنر پارتی به این دوران رسید. امّا این آرایشها با روح کاملاً ایرانی سرشته شده است. برخی از آرایشهای داخلی از تخت جمشید الگوبرداری شده است. از یافتههای باستانشناسی روشن میشود که در این دوره به گچبری اهمیّت و زیادی میدادند. الگوهای گچبری ساسانی از طرّاحیهای هندسی و گیاهی در پیکرههای جانوران گوناگون تشکیل میشد. ساسانیان از سنگ نیز به طور اندک برای آرایش دیوار ساختمانها استفاده میکردند.پیکر تراشی
از پیکرهای سنگی ساسانی با نقش برجستههای بزرگ، نزدیک سی نقش موجود است. این نقش برجستههای صخرهای، ادامه سنّت کهن خاور زمین به شمار میآید. هنر نقش برجسته تامیانهی سده سوم پیش از میلاد، در ایران و میاندورود شکوفا شد. نقش برجسته بیتردید، با روح هنر ایرانی سازگاری و دمسازی بیشتری داشت.اگر چه پیکر تراشی صخرهای ساسانی ارزشهای جادویی و دینی دوران باستان را در خود نهفته داشت، اما در این دوره این ارزشها تا حدود زیادی دگرگون شد. تقریباً همه نقش برجستههای دوران ساسانی در منطقهی فارس امروزی که زمانی پایگاه هخامنشیان بود، حکّاکی شدهاند. هدف ساسانیان از این پیکرتراشی در دژ هخامنشیان بود، ساسانیان خود را وارث هخامنشیان و کیانیان میدانستند. آنان مدّعی زنده کردن سنّتهای هخامنشینی و حکومت جهانی نیاکان خود بودند. اینگونه بود که ساسانیان برای نشان دادن اقتدار و مرجعیّت پادشاهی خود، دست به پیکرتراشی در دژ هخامنشیان زدند. بلند پروازی و جاهطلبی شاهان ساسانی را میتوان در نقش برجستههای نقش رستم (نزدیک تخت جمشید) در بالای گورهای شاهان هخامنشی مشاهده کرد.
نمادهای آیینی در نقش برجستههای دورهی ساسانی
صحنههای حک شده در نقش برجستهها، مفاهیم رمزی و نمادین دارند. مفهوم این رمزها و نمادها چیست؟ با شکوه جلوه دادن، جنبههای ایزدی شاهنشاه، معنای این نمادهاست. شخصیت شاه - ایزد، فضاسازی و چهرهپردازی را در نقش برجستهها تحت تأثیر قرار داده است؛ شاهی که قدرتش را از اهورهمزدا میگیرد و هم چون او در مبارزه با شر پیروز است. در بیشتر نقش برجستهها، اهورهمزدا فّرهی ایزدی را به شاه واگذار میکند و در آنها فروپاشی دشمن و پیروزیها نیز تصویر میشود.مراسم واگذاری فّرهی ایزدی به شاه در نقش برجستههای بسیاری تکرار شده است. شاه رمز و نماد قدرت، یعنی فّرهی ایزدی را که نوعی سربند یا نوار شناور است، از اهورهمزدا دریافت میکند. همراهان شاه نیز نظارهگر این صحنهاند.
در سرتاسر سدهی سوم میلادی، مراسم واگذاری فرهی ایزدی بر پشت اسب، در نقش برجستهها تکرار میشود. اردشیر و اهورهمزدا بر اسبان خود نشستهاند. آنان حالت بسیار رسمی دارند. زیر سمهای اسب اهورهمزدا بدن اهریمن جای گرفته که تجسّمی از شرّ است. در زیر سمهای اسب شاه نیز آخرین پادشاه اشکانی افتاده است. بن مایهی بدن لگدکوب دشمن، یکی از نمونههای عادّی این نقش برجستههاست.
در نقش برجستهها اندازهی شاه بزرگ و غولپیکر است که بر فراز همه و گاه نیز به فراز ایزدان جای دارد. این ترکیببندی و بن مایه برای تقویت جنبهی ایزدی شاه طرحریزی شدهاند.
سبکشناسی نقش برجستهها
در هنر نقش برجستهی دورهی ساسانی، سبکهای گوناگون به چشم میخورد.. نقش برجستههای دوران اوّلیهی ساسانی، یعنی نقشهای مسطح، از سنّتهای پارتی تأثیر گرفته است.
. نقش برجستههایی نیز تحت تأثیر هنر باختری به قالب بسیار پیچیدهی مُدوّر روی آورد. این سبک در نقش برجستههای دورهی شاپور اوّل دیده میشود و سرانجام این سبک در صحنههای مراسم اعطای فرّهی ایزدی به شاه بهرام اول در بیشاپور، به اوج خود رسید. این سبک در اشکال نامنتاسب و ناموزون دورهی نرسی و سبک غیر کلاسیک نقش برجستههای خسرو دوم نیز مشاهده میشود.
. ادامهی سبک یونان خاوری در هنر نقش برجسته، یکی از چشمگیرترین ویژگیهای این هنر در دورهی ساسانی است و این سبک، پیکرهها به صورت نیمرخ یا نیمرخ حجم نما بودند. کلّ تنه از رو به رو نشان داده میشد، ولی سر در حالت نیمرخ قرار داشت.
. در این دوره، افزون بر تصویر نیمرخ، علاقهی چشمگیری هم به تصویر سه چهارم رخ نشان داده شد که از اشکانیان به ارث رسیده بود. اینگونه تصویرسازی، به ویژگی نقش برجستههای ایزدان بدل شد. بدینسان، پیکر تراشی صخرهای ساسانی، از نظر درونمایه خاوری بود و از جنبهی روحی و موضوعی نیز خاوری باقی ماند. امّا در برخی از حالتهای بیانی و برخی از اصول اساسی سبک شناختی خود، نسل غیر مدیترانهای هنر یونانی تأثیر گرفته بود.
در دورهی ساسانی نقّاشی و موزاییک و فلزکاری و سفالگری و شیشهسازی و منسوجات با نقش مایههای هنری رواج داشت.
روی بشقابهای سیمین، صحنههای شکارهای سلطنتی، مراسم اعطای فرّهی ایزدی به شاه، تاجگذاری، ضیافت، رقص و صحنههایی با ویژگی دینی نقش میشد. نقش بشقابهای بسیاری دارای موضوعهای دینی است. از آن جمله، بشقابی است که گمار میرود آیینی را به افتخار ایزد بانوی آناهیتا نشان میدهد یا بشقابی دیگری که نقش ارابهی ماه بر خود دارد.
نقش قدرت ایزدی شاه بر سکههای دورهی ساسانی
گونهی سکههای ساسانی کاملاً خاوری است. این سکهها از هرگونه تأثیر یونانی به دورند. سکّههای ساسانی، نیم تنهی شاه را در فرم نیمرخ نشان میدهند. شاه تاجی بر سر دارد و کاملاً آراسته است.سکّههایی که جاماسب (496. 499 م) زد، صحنهی مراسم بخشش را نشان میدهد. در این سکّهها سر شاه در حالت نیم رخ قرار دارد و پیکرهی کوچکی از ایزد، تاج را به او پیشکش میکند. پشت بیشتر سکّهها نقش آتشگاه حک شده است که بیشتر در دو سوی آتشگاه، دو نگاهبان آتش قرار گرفتهاند.
از زمان هرمز دوم (302. 309 م.) به بعد، نیم تنه ایزدی که همان اهورهمزداست، در میانهی شعلهها جلوهگر میشود.
در پشت سکّههایی که خسرو دوم (590. 628م.) زد، نیم تنهی سه چهارم رخ یک ایزد حک شده که بر فراز شعلهها جای گرفته است.
چنان که دیده میشود، در این سکّهها رمزهای گوناگونی وجود دارد که در مرکز آن، شاه و قدرت ایزدی او نقش بسته است.
تعداد زیادی از مُهرهای ایران، از جمله مُهرهای ساسانی، نقش تُوتِمی دارند.
زبانهای ایرانی
از جنبهی تاریخی، زبانهای ایرانی را به سه دستهی بزرگ تقسیم میکنند:- زبانهای دورهی باستان
- زبانهای دورهی میانه
- زبانهای دوره نو
این مجموعه را گروه زبانهای ایرانی مینامند. زبانهای ایرانی خود از زبانی به نام هند و ایرانی به وجود آمدهاند. به یاد دارید که زبان هند و ایرانی خود شاخهای از زبان هند و اروپایی است. زبان هند و اروپایی، مادر بیشتر زبانهای اقوامی است که در سرزمینهای واقع در شبه قارهی هند تا شمال اروپا به سر میبرند یا به سر بردهاند.
زبانهای دورهی باستان
زبانهای دورهی باستان، شامل زبانهای اوستایی، فارسی باستان، مادی و سکایی است.در مناطقی از خاور ایران به زبان اوستایی سخن میگفتهاند. به نظر میآید کهنترین آثار باقی ماندهی این زبان، مربوط به میانهی سده هشتم تا دهم پیش از میلاد باشد. در ناحیهی فارس، به زبان فارسی باستان سخن میگفتهاند و کتیبههای شاهان هخامنشی با این زبان نوشته شده است. این کتیبهها مربوط به میانهی سدهی پنجم تا سده سوم پیش از میلاد است، دربارهی زبانهای دیگر این دوران، یعنی مادی و سکایی، اطلاعات بسیار کمی داریم.
زبانهای دورهی میانه
این زبانها از حدود سال 300 ق.م. تا حدود سال 700 م. به کار میرفته اند. امّا چند سده پس از چیرگی اعراب بر سرزمین ایران، به برخی از زبانهای دورهی میانه، آثاری نگاشته شده است. برخی از زبانهای دورهی میانه، تا زمان چیرگی اعراب بر ایران، زبانهای رایجی بودهاند. زبانهای دورهی میانه به دو گروه عمده تقسیم میشوند: زبانهای ایرانی میانهی باختری و زبانهای ایرانی میانهی خاوری.زبان پارتی یا پهلوی اشکانی، زبان رایج دورهی اشکانی، از حدود سال 250 ق.م.، تا حدود سال 224 م. بود که تا اوایل دورهی ساسانی نیز به آن آثاری نوشته شده است. این زبان در شمال و شمال خاوری ایران رایج بود.
زبانهای فارسی میانه یا پهلوی (پهلوی ساسانی) زبان جنوب و جنوب باختری ایران بود. فارسی میانه، زبان رسمی دوران ساسانی به شمار میرفت. از آن جا که این زبان به ناحیهی فارس مربوط بود و نیز از نظر ساختمانی در مرحلهای میان فارسی باستان و فارسی نو (دَری) قرار دارد، پژوهشگران جدید، آن را فارسی میانه نامیدهاند.
زبانهای نو
زبانهای ایرانی شامل زبان فارسی و گویشها و زبانهای ایرانی فراوانی است. برخی از این زبانها در ایران و خارج از ایران رایج بوده و از میان رفتهاند. اکنون به برخی از این زبانها نیز سخن میگویند.ادبیات دورهی ساسانیان
بسیاری از آثار ادبی دوران ساسانیان، چه نثر و چه نظم، از میان رفته است. چرا آثار ادبی پهلوی نابود شدهاند؟ به سبب اهمیّتی که سنّت شفاهی در ایران پیش از اسلام داشت، بیشتر از این آثار به کتابت در نیامده بود. از سویی، آثاری که صورت مکتوب به خود گرفته بود، در دوران اسلامی به سبب تحوّل زبان و نیز به علّت تغییر خطّ پهلوی به عربی، از میان رفت. بخشی از آثار نیز به دلیل تنگ اندیشی دینی یا جنگها و ستیزها نابود شدند. امروزه ترجمهی عربی و فارسی برخی از آثار ادبی دورهی ساسانی، مانند کلیله و دمنه و هزار و یک شب را در دست داریم. این ترجمهها اصل اثر نیستند؛ زیرا در دوباره نویسیها دچار دگرگونیهای فراوان شدهاند.مطالب برخی از آثار ادبی دورهی ساسانی از میان رفته امّا در زمانهای بعد در کتابهای ادبی فارسی بازتاب یافته است. روایتهای حماسی دوران کهن به شاهنامه و گرشاسبنامه و روایات عاشقانه در خسرو شیرین و هفت پیکر نظامی راه یافت. بنابراین باید گفت که ادبیات پهلوی در این گونه آثار فارسی ادامه یافته است.
از داستانهای وامق و عذرا و ویس و رامین به زبان پهلوی متنی باقی نمانده است. امّا بعدها شاعران ایرانی موضوعهای این داستانها را به نظم در آوردند.
سندبادنامه در زمان خسرو انوشیروان نوشته شد. امّا هستهی اصلی این داستان از داستانهای هندی گرفته شده است. سندبادنامه از زبان پهلوی به عربی، از عربی به فارسی، از فارسی به سریانی، از سیریانی به یونانی ترجمه شد و با ترجمههای یونانی و لاتین در اروپا شهرت یافت و سرانجام به بیشتر زبانهای اروپایی ترجمه شد.
شعر پهلوی
بر شعر پهلوی در گذر تاریخ چه گذشت؟ در این دوران، شعر پهلوی نیز به وضعی همسان با نثر دچار شد. دگرگونی زبان و تغییر وزن، سبب فراموشی این اشعار بود. از سویی، بیشتر شعرهای پهلوی نیز که چون نثر سینه به سینه نگهداری و همراه با موسیقی خوانده میشدند، از رونق افتادند. از رونق افتادی موسیقی و گاه ممنوعیت آن در دوران اسلامی یکی از دلایل فراموشی این آثار بود.آثار دینی پهلوی
آثاری که به زبان پهلوی نوشته شده، بیشتر آثار دینی زردشتی است. حتّی چند اثر مانند خسرو و ریدک، یادگار زریران و رسالهی شطرنج که در گروه آثار غیر دینی جای میگیرند، سابقهی دینی دارند.آثار دینی پهلوی نیز دستخوش آسیب فراوان شدهاند. بیشتر این آثار ادبی در سدهی سوم و چهارم هجری (نهم و دهم میلادی)، یعنی هنگامی نگارش یافتند که دین زردشتی دیگر دین رسمی ایران نبود و موبدان از جانب دولت حمایت نمیشدند. در زمان چیرگی اعراب بر ایران، موبدان و علمای دینی زردشتی، خطر نابودی متون دینی زردشتی را احساس کردند. به این دلیل، موبدان به گِردآوری و نگارش آثار دینی دست زدند.
امّا تنگاندیشی دینی و رخدادها و جنگها، به ویژه یورش مغول و خرابیهای ناشی از آن، سبب از میان رفتن بسیاری از این آثار شد. با این همه، آن چه باقی مانده، از تنوّع بسیار برخوردار است. این آثار برای شناخت دین زردشتی زمان ساسانی و اسطورههای باستانی ایران و جهانبینی ایرانیان باستان، منابع گران بهایی به شمار میروند. زمان نگارش این آثار، نسبتاً جدید است، امّا مطالب آنها بیشتر به دوران کهن باز میگردد.
ترجمهها و تفسیرهای اوستا به پهلوی
کتاب اوستا سدهها سینه به سینه نقش میشد. اوستا به زبان اوستایی بود. این زبان در دورهی اشکانی و ساسانی، زبان مردهای به شمار میرفت که فقط موبدان آن را میآموختند. به همین دلیل در این دوره به ترجمه و تفسیر اوستا به زبان پهلوی پرداختند.ترجمه و تفسیر اوستا به زبان پهلوی، زند خوانده میشود.
آن گاه بر تفسیر اوستا یعنی زند، تفسیر دیگری نوشته شد که آن را پازند نامیدند.
روش کار در ترجمهی اوستا چنین بود: نخستبندی یا عبارتی از اوستا به پهلوی، لفظ به لفظ ترجمه میشد. پس از هر کلمه یا جمله، تفسیری بدان میافزودند. گاهی نیز بر این تفسیر، تفسیر یا تفسیرهای دیگری اضافه میشد. تفسیرها وابسته به یک زمان نیستند، بلکه گاهی به نسلهای گوناگون وابستهاند که به صورت شفاهی، سینه به سینه، نگهداری شده و به کتابت در آمدهاند.
متون تألیف شده بر اساس زند
پس از تدوین اوستا ترجمهی آن به پهلوی، نگارشهای گوناگونی در موضوعهای گوناگون به زبان پهلوی صورت گرفت. این نگارشها بر پایهی اوستا و ترجمههای آن است. زمان نگارش این آثار، بیشتر سدههای نخستین اسلامی، به ویژه سدهی سوم و اوایل سده چهارم هجری (نهم و دهم میلادی) است. این آثار عبارتاند از:کتاب دینکرد
این کتاب بر پایهی اوستا و ترجمههای آن است. از نظر در بر داشتن مطالب گوناگون، دینکرد را دانشنامهی مزدیسنی نام نهادهاند.کتاب بُندَهِش
بُندَهِش به معنی آفرینش آغازین یا بنیادین است. مهمترین فصول این کتاب، به موضوع آفرینش اختصاص دارد. این کتاب مانند بیشتر کتابهای پهلوی، مجموعهای است از مطالب گوناگون که از منابع گوناگون گردآوری و با هم آمیخته شده است. بنابراین میتوان نویسندهی یگانهای را برای آن نام برد.به نظر میآید که گِردآوری و نگارش این کتاب در اواخر دورهی ساسانی انجام گرفته باشد.
گزیدههای زادسپرم
این کتاب رازادسپَرَم، پسر گُشنجَم که در سده نهم و دهم میلادی میزیست، نگاشته است. این کتاب دارای چهار بخش است:. بخش نخست کتاب، دربارهی آفرینش آغازین است.
. موضوع اصلی بخش دوم، تاریخ کیش زردشت و زندگی زردشت است.
. بخش سوم شامیل تن و جان و روان و چگونگی وظایف اندامهای داخلی بدن انسان است. این کتاب از نظر دربرداشتن مطالب پزشکی دورهی ساسانی، از اهمیّت ویژهای برخوردار است.
. بخش چهارم دربارهی رخدادهای پایان جهان و رستاخیز است که به علت افتادگی نسخهها، ناقص مانده است.
کتابهای دیگری نیز براساس زند و پازند تهیّه شدهاند که از اهمیّت کتابهای یاد شده برخوردار نیستند.
به نظر میآید کتابهای زبان پهلوی که در سدهی دوم و شاید سوم اسلامی نوشته شدهاند، از اصلاحات عصر خسرو انوشیروان تأثیر گرفتهاند؛ زیرا این اصلاحات در همهی جوانب زندگی آن دوران اثر گذاشته بود. از سویی، این آثار شاید بعضی تأثیرات اندک اسلامی نیز پذیرفته باشند. از این رو، بسیاری از باورهای پیشین و سخت ابتدایی زُروانی از آنها حذف شده است.
متون فلسفی - کلامی
چندین اثر فلسفی کلامی به زبان پهلوی در دست است. در این آثار، افکار ایرانی بیشتر با مطالبی فلسفی که ریشهی یونانی دارند، در آمیخته است.در کتابهای پهلوی، گاهی به آثار ارسطو و فیلسوفان ارسطویی و فیلسوفان یونانی به طور عموم و سوفسطاییان اشاره شده است. در این کتابها برای اصطلاحات فلسفی، معادل یونانی آنها به کار رفته است.
برخی از متون پهلوی، بیان مکاشفات و پیشگوییهای حوادث، به ویژه حوادث پایان جهان است.
از آن جمله، پیشگوییهای جاماست دانا، وزیر یا مشاور گشتاسپ است که بخشی از آن در جاماسبنامه و بخش دیگری آن در یادگار جاماسب آمده است. بخشی از متن پهلوی جاماسبنامه در دست است، امّا متن پهلوی یادگار جاماسب از میان رفته و از آن بخشی به نگارش پازند و ترجمهی فارسی باقی مانده است. در یادگار جاماسب، گشتاسپ شاه پرستشهایی دربارهی مسائل گوناگون دینی و تاریخی و جغرافیایی و... از جاماسب میکند و او پاسخ میدهد.
چند قطعه از افسون و تعویذ (1) به عنوان گونهای از ادبیات در کتابهای پهلوی بر جای مانده است.
فلسفهی نور در دوران ساسانی
اندیشهی اصالت نور به عنوان عنصر اساسی وجود در تاریخ تکامل جهانبینیِ ایران باستان به دو شکل مزدیسنا و مهرپرستی پدیدار شد. این اندیشه در آیین مانی و مزدک نیز هستهی مرکزی بود. این باور، سرانجام به شکل فلسفی و استدلالی در فلسفهی اشراق یا حکمت النّوریه سهروردی در دوران دیگری از تاریخ ایران زمین پدیدار شد.این اندیشه که اصل جهان، نور است و خالق جهان هرویسپ رشتی (نورالانوار)، در ادیان طبیعی ریشه دارد. این اندیشه از کیش خورشید سرچشمه گرفته است که در همهی باورهای دینی طبیعی همهی ملّتهای جهان جایگاه ویژهای دارد. در ایران، مهرپرستی (میتراییسم) نماد اصلی چنین کیشی است.
تأثیرات اندیشههای ایرانی و یونانی بر یکدیگر
پیوند یونانیان با ایرانیان از دوران هخامنشیان به صورت زناشویی با همسران یونانی، داشتن سپاهیان مزدور یونانی، داشتن پزشکان و جرّاحان یونانی در خاندان شاهی و اشراف هخامنشی امری عادی بود. از سویی اندیشهی زردشت در استانهای یونانینشین که گاه در تصرّف شاهان هخامنشی بود، بازتاب گستردهای داشت و از سویی دیگر، اندیشهی ایرانی بر اثر جنگها و داد و ستد و بازرگانی در محیط یونانی رواج مییافت.در دوران اشکانی و ساسانی نیز این پیوند مدنی و فرهنگی، سبب تأثیر اندیشههای فلسفی و مذهبی و صوفیانهی کسانی مانند افلاطون، ارسطو، فلوطین و دیگران در ایران شد. در این آمد و شد فرهنگی، فلاسفهی یونانی نیز از افکار مزدیسنا و میتراییسم و زُروانی ایران و اندیشههای هندی متأثر شدند.
به دعوت خسرو انوشیروان، هفت تن از فیلسوفان نو افلاطونی از شاخهی مکتب آتنی به ایران آمدند. این فیلسوفان زمینههای آن چه را که بعدها در ایران فلسفهی مشرقی یا فلسفهی خسروانی خوانده شد، بنا نهادند.
روش نو افلاطونی به شکلهای گوناگونش در تمام دوران ساسانی اندیشهی فلسفی رایج بوده است. از آمیختگی مکتب نو افلاطونی و باورهای زردشتی در دوران ساسانی حکمت خسروانی پدیدار شد.
تماس ایرانیان و یونانیان، آمدن یونانیان برای تحصیل حکمت مُغان به نزد ایرانیان، رفتن ایرانیان برای آموزش فلسفه و حکمت به نزد یونانیان، حتّی تا شهر آتن، سبب بازتاب هر چه بیشتر اندیشههای ایرانی در محیط یونانی شد. از جمله فیلسوفانی که عناصر تفکّر ایرانی در سیستم فکری آنان تأثیرات بسیاری داشته، افلاطون است که خود بعدها در افکار فیلسوفان کشور ما اثرات ژرفی نهاد.
برخی از تأثیرات اندیشههای مزدیسنا بر فلسفهی یونان از این قرار است:
1. آن گاه که افلاطون برای هر یک از اجسام یک صورت ذهنی و معنوی بیان کرد، به یقین باید گفت او از فَرَوَشی (فروهر) در آیین زردشت بیاطّلاع نبوده است.
2. سهم اندیشههای مزدیسنا را به درستی میتوان در فلسفهی هراکلیت دید.
3. تأثیر شیوهی اندرزگویانه ایرانی و روشهای مرتاضانهی هندی، به ویژه در فلسفهی رواقی و کلبی کاملاً آشکار است.
4. اندیشهی نو افلاطونی متأثر از مهرپرستی بوده است.
5. فیثاغورث با توصیهی راستی، در واقع آن چه را از مُغها آموخته بود، بیان میکند.
تأثیرات اندیشهی هندی بر اندیشه ایرانی
روابط گستردهای میان ایران و هند در دورانهای هخامنشی، سلوکی، اشکانی و به ویژه در دوران ساسانی وجود داشته است. از این رو، افکار هندوان، از آن جمله اتّحاد مخلوق و خالق و همچنین بوداگری و... که همگی به اشکال گوناگون، نیل به سعادت را با خوار داشتن تن میسّر میشمردند، در شکل گرفتن جهانبینیهای ایرانی تأثیر به سزایی داشتهاند. پیروان زُروانی، مانوی در دریست دینی (مزدکیان)، در واقع از بخشی از باورهای هندی متأثر بودند.اندرزنامهها
اندرزنامهها از گروه ادبیات شفاهیاند که از نسلی به نسلی همراه با دگرگونیهایی منتقل شدهاند، از دیرباز در ایران، نقل سخنان حکمتآمیز دربارهی شیوهی زندگی و تدبیر امور کشور، به صورت جملات قصار مرسوم بود. در دوران ساسانیان نیز یک رشته کارنامهها و آییننامهها و پندنامهها و اندرزنامهها و داستانهایی پرداخته شد که شامل فلسفهی عملی دقیق و جالبی به نام هندرچ (اندرز) بود. با فلسفهی عملی در این دوران فرزانگانی در این سرزمین پدیدار میشوند. بدینسان، داستانهای حماسی و غنایی بسیاری نوشته میشود و زندگی معنوی و فرهنگی ویژهای گسترش مییابد.یادگار بزرگمهر اندرزنامهای از بزرگمهر بُختگان (2)، وزیر دانایی انوشیروان است. برخی از اندرزهای این مجموعه، از گونهی اندرزهای اخلاقی تجربی و برخی از گونهی اندرزهای دینی زردشتی است. در این اثر، اصطلاحات دینی زردشتی به کار رفته است. این اندرزنامه در دوران اسلامی نیز از شهرت و اهمیّت ویژهای برخوردار بود. ترجمهی بیشتر بخشهای آن به عربی در جاویدان خرد اثر ابنمسکویه آمده و فردوسی نیز آن را به نظم کشیده است.
متنهای بسیاری در قالب اندرزنامه از این دوران به جای مانده است. داستان مینُوی خِرَد را از جهت دربرداشتن اندرز بسیار و توجه ویژه به خِرَد میتوان در گروه اندرزنامهها به شمار آورد.
در اندرزنامهها کمتر نفوذ اندیشههای غیر ایرانی دیده میشود، امّا در مورد صفات خوب و بد که اصطلاحاً برادران دروغین نامیده میشوند، میتوان تأثیر فلسفهی یونانی را مشاهده کرد. به نظر میآید بحث برادران دروغین از کتاب ارسطو گرفته شده است.
اصل پهلوی اندرزنامههای سیاسی یا آیین کشورداری باقی نمانده است و اکنون ترجمهی عربی و فارسی آنها را در دست داریم.
کارنامهی اردشیر پاپکان
کتاب کارنامهی اردشیر پاپکان بازماندهی یکی از کهنهترین متنهای پهلوی است که پس از تاراج کتابهای پیش از اسلام ایران، هنوز در دست مانده است. البته هر کس با شاهنامهی فردوسی سروکار داشته، کم و بیش از موضوع این کتاب آگاه است. موضوع این داستان، گزارشی از دورهی پادشاهی اردشیر پاپکان است. این داستان، قطعهی ادبی شیرین و دلچسبی است که با زبان ادبی ساده و گیرندهای به رشتهی نگارش درآمده و باید گفت که تا کنون نظیر آن در ادبیات فارسی دیده نشده است.در این کتاب، زندگی پهلوانان با احساسات و ضعفهای انسانی، بدون شاخ و برگ، بیان میشود. حوادث به قدری طبیعی است که خواننده به دشواری میتواند شک و تردید به خود راه بدهد. اینگونه نگارش در کتابهای قدیمی سابقه نداشته است. این کتاب، بدون شک از ادبیات دورهی ساسانی به شمار میرود و قطعاً پس از سرنگونی یزدگرد یا در دورهی اسلامی تنظیم نشده است.
کارنامهی اردشیر پاپکان از پهلوی به عربی ترجمه شده است. این اثر در میان نویسندگان دوران اسلامی مشهور بوده است.
موسیقی در دوران ساسانیان
ایرانیان از دوران باستان با هنر موسیقی آشنایی داشتهاند. امّا مدارک گویایی در این زمینه وجود ندارد.در شاهنامهی فردوسی که روایتی از عصر اساطیری سرزمین ایران به شمار میآید، سخن از ساز و آواز در جشنهاست. در جشن زال و رودابه از بوق، کوس زنگ و نای رویین سخن به میان است.
هنگام نبرد، موسیقی جنگ از دو سپاه بر میخاست که با آن ترس در دل دشمنان میافکندند. از شاهنامه پیداست که کرنای یا نای بسیار بلند و نوعی طبل را در هنگامهی جنگ مینواختند.
سند دیگر، سرودهای زردشت، گاثاهاست که با وزن و آهنگ سروده شده است. این سرودهها نیز با آهنگ ویژه خوانده میشد.
در دورهی هخامنشیان، کوروش هنگام یورش به آشور، به عادت خود، سرودی آغاز کرد که همهی سپاهیان آن را میخواندند. نیمه شب که صدای کوس برخاست، کوروش سردار سپاه را خواند و فرمان داد: «چون سپاه دشمن نزدیک شود، سرود جنگ خواهیم خواند و سپاه ما بیدرنگ مرا با سرود خود پاسخ گویند.»
ایرانیان هنگام تقدیم نذر و قربانی به ایزدان و مقدّسات خود، آتش مقدّس را بر میافروختند و بر گورها شراب میپاشیدند و یکی از مُغان سرودی مذهبی میخواند.
در هنگام تاجگذاری داریوش، 360 زن جوان به شمارهی روزهای سال، از ایالتهای ایران به پایتخت آمدند. آنان در مراسم تاجگذاری همگی با نغمه و آهنگ و آوازهی مناسب، هم آواز شده بودند و سرود میخواندند.
همهی این اسناد، نشانی از وجود سرود و موسیقی دستهجمعی در زندگی دینی و رزمی هخامنشیان دارد.
به نظر میآید آموزش نوای خوش، یکی از آموزشهای ایرانی در دورهی اشکانیان بوده که در کتاب کارنامهی اردشیر پاپکان به آن اشاره شده است.
در این کتاب، چنین به نوازندگی اردشیر جوان اشاره میرود: «اردشیر را کنیزکی شایسته بود که از دیگر کنیزکان گرامیتر میداشت. روزی که اردشیر به ستورگاه نشسته و تنبور میزد و سرود میخواند، کنیزکی اردشیر را دید و به او عاشق شد.»
اوج هنر موسیقی ایران پیش از چیرگی اعراب بر ایران، زمان پادشاهی خسرو پرویز (590. 628م.) بود.
از استادان به نام دورهی ساسانی، رامتین، بامشاد، نکیسا، آزاد درچنگی، سرکش و باربد را میتوان نام برد.
نام بسیاری از قطعات موسیقی و آوازها از این دوران به جا مانده است؛ نظیر قطعهی یزدان آفرید، کین سیاوش، کین ایرج، تخت اردشیر، باغ شیرین، باغ شهریار، گنج بادآورده و... که هر یک برای تصویر موضوعی ویژه سروده شدهاند.
باربد، آهنگساز بزرگ عصر ساسانی
باربد، بزرگترین آهنگساز عصر خود بود. او در تکمیل دستگاههای موسیقی پیش از خود کوشید. باربرد میخواست نوای خوش خویش را به گوش خسرو پرویز برساند، امّا به او اجازه نمیدادند. او با یکی از باغبانان قصر شاهی طرح دوستی ریخت. آنگاه در یک شب بهاری که قرار بود خسرو پرویز و همراهانش در آن باغ سبز گِرد آیند، باربد به باغ رفت. لباس سبزی پوشید و بالای سروی رفت و بربط به دست، آمادهی ورود شاه و همراهانش شد. شبانگاه، هنگام بزم، باربد سرودی به آواز خوش برکشید. از آن نوای خوش، همه در شگفت ماندند. باغ را گشتند، اما او را نیافتند.چندی گذشت، باربد ردیفی را به نام پیکارگرد سرود و نواخت. به جست و جوی نواحی خوش، باغ را گشتند، امّا کسی را نیافتند. خسرو پرویز گفت: « اینگونه رامشگری، کار پری یا فرشته است».
باربرد آهنگ و ردیفی را با نام سبز در سبز در بیان حال خود سرود و نواخت. آن گاه از درخت فرود آمد و توجه شاهانهی خسرو پرویز شامل حال شد.
باربرد برای هر روز هفته نوایی ساخته بود که به نواهای خسروانی مشهور است. در این مجموعه، نظم به کار نرفته و به نظر میآید سرود رسمی مجلسی خسرو پرویز بوده است.
بدین ترتیب، باربد برای هر روز از ماه قطعهای ویژه ساخته بود که به سی قطعهی باربد معروف است.
باربد 360 نوا نیز برای هر روز سال ترکیب کرده بود.
زنان و موسیقی
تصاویری از زنان رامشگر دورهی ساسانی یافت شده است. در ویرانههای کاخ شاپور اوّل، نقوشی روی موزاییک سنگی کشف شده است. در نقشی از این آثار، زنی بادزن به دست، بر بالشی تکیه دارد و زن دیگری در حال نواختن چنگ است. روی ظرفهای نقره نیز مشابه این نقوش را میتوان یافت.جایگاه طبقاتی خوانندگان و نوازندگان در دورهی ساسانی
در این دوره، خوانندگان و نوازندگان و تمام کسانی که شغلشان موسیقی بود، در طبقهی ویژهای جای میگرفتند. آنان از مقام و منزلتی ویژه برخوردار بودند. در جشنهای درباری، خرم باش (رئیس تشریفات دربار) با استادان موسیقی دستور میداد که کدام لحن و کدام مقام را بنوازند. مهمترین ابزار موسیقی، عود، نای، طنبور، فرمار، چنگ، هفت تار (زنگ)، عود هندی، بربط، سرنا، سنتور، قرهنی و طبل کوچک بود.آیین مزدک و موسیقی
در آیین مزدک، موسیقی یکی از نیروهای معنوی شناخته شده است. توجّه مزدکیان به موسیقی، نشانهی این است که موسیقی در زندگی بیشتر مردم نیز کم و بیش نفوذ داشته است.موسیقی و مراسم مذهبی
در دوران ساسانی، گروه همسرایان مذهبی وجود داشت. خنیاگران دور آتشکده گِرد میآمدند و روزی پنج بار گاثاهایی را که از اوستا گزینش میشد، میخواندند. این آوازخوانان را مُغان از میان جوانان بر میگزیدند و بر تن آنان لباس مخصوص به رنگهای سفید یا ارغوانی میپوشاندند.در دورهی ساسانی، ده هزار خنیاگر از هندوستان به سرزمین ایران روانه شدند و نوای خوش را در رگهای موسیقی ایران جاری کردند.
علم در دوره ساسانی
در ایران، تا زمان ساسانیان، علوم از پیشرفت نسبی برخوردار بود. این پیشرفت بر اثر پیوند ایرانیان با ملّتهای بزرگی، چون هندوان و بابِلیان و ملّتهای آسیای صغیر به دست آمده بود. مجموعهی اطّلاعات و دانش گِرد آمده از زمانهای کهن ایران زمین نیز در این پیشرفت تأثیر جدی داشت.علوم دورهی ماد، هخامنشی، اشکانی و ساسانی، هم چون ستارهشناسی و پزشکی، سخت با جادو آمیخته بود.
پزشکی
در ایران دورهی ساسانی، پزشکان به سه گروه تقسیم میشدند:. اول روان پزشک.
. دوم گیاه پزشک که بیماران را با گیاه درمان میکرد.
. سوم جرّاح یا کاردپزشک.
کار پزشکی بیشتر با موبدان بود. گویا پس از یورش اسکندر و بنیاد گرفتن حکومت پانصد سالهی اشکانیان، پزشکی ایرانی با پزشکی یونانی در هم آمیخت و دو کشور از تجربههای پزشکی یکدیگر سودها بردند. در دورهی ساسانیان، دانشگاه و بیمارستان جندی شاپور را بنیان نهادند. این مرکز علمی، در حقیقت میراث دانش کهن ایران، یونان، اسکندریه، هند، انطاکیه و مَرو بود. عدّهای از دانشمندان ایرانی، سریانی، نَسطوری و هندی در این مرکز بزرگ آموزش میدادند، با همکاری این دانشمندان، علم پزشکی در زمینههای گوناگون پیشرفت کرد. سرانجام مکتب پزشکی ایرانیان در جندی شاپور از پزشکی یونانی کاملتر شد. پس از چیرگی اعراب بر ایران، این دانشگاه، کم و بیش موقعیت و ارزش علمی خود را تا سدهی دوم هجری حفظ کرد. امّا هنگامی که بغداد به مرکز علمی تبدیل شد، پزشکی نیز از جندی شاپور به آن منتقل شد و بسیاری از دانشمندان راه بغداد را در پیش گرفتند.
کتابخانه
در ایران ساسانی، کتابخانههایی شامل کتابهای پهلوی در آتشکدهها یا خارج از آنها وجود داشتند. اینها همه نشانی از توجّه ایرانیان به علوم گوناگون است. کتابهای تهیّه شده از هند و روم، به پهلوی ترجمه میشد. به فرمان شاپور، کتابهای یونانی به پهلوی برگردانده و در جندی شاپور نگهداری میشد.در دورهی ساسانی، آثار پر ارزشی دربارهی منطق، فلسفه، پزشکی و ... از زبان سریانی به زبان فارسی میانه ترجمه شد. تألیفات ارسطو در همین دوره از زبان سوری به فارسی برگردانده شد. برخی از آثار علمی و مجموعهی نثرهای هنری از زبان سانسکریت به زبان فارسی میانه ترجمه شدند. بسیاری از این آثار بعدها به زبان عربی ترجمه شدند و در میان اروپاییان شهرت فراوان یافتند.
ستاره شناسی
در دورهی ساسانیان، آشنایی با ستارهشناسی هند و یونان بیشتر شد و پایههای ستارهشناسی اسلامی شکل گرفت. در آن زمان، ستارگان را رصد میکردند و این رصدها را در جدولها ثبت میکردند. هدف از این کار، پیشبینی سرنوشت شاهان و جنگها و رویدادهای طبیعی هم چون خشکسالی و زمین لرزه و... بود.با چیرگی اعراب بر ایران، کار ستارهشناسی و ثبت آن در جدولها بازنایستاد و تا چند سده از زبان فارسی برای این کار استفاده میشد. در دوران چیرگی اعراب، با وجود دگرگونی زبان، تاریخها را با گاهشماری کهن ایرانی، معیّن میکردند، نه سال عربی اسلامی.
بدین ترتیب در دورهی ساسانیان، در نواحی گوناگون ایران، عدّهای در ریاضیات و ستارهشناسی و پزشکی و فلسفه، کاردان و استاد شدند. بیشک اگر این خمیرمایهی علمی و فرهنگی وجود نداشت، پس از پدیداری نهضت اسلامی، پیشرفتهای شگفت ایرانیان در زمینههای علمی و فلسفی ممکن میشد.
پینوشتها:
1. دعاهایی که بر کاغذ مینویسند و برای دفع چشم زخم و رفع بلا و آفت، به گردن یا بازو میبندند، تعویذ میگویند.
2. بزرگمهر در دورانی میزیست که استبداد مذهبی خاندان ساسانی پس از سرکوب مزدکیان در اوج خود بود. او که نزد موبدی اوستا و زند میآموخت، با تعبیر خواب خسرو انوشیروان به دربار او راه یافت. سرانجام کار بزرگمهر در دربار انوشیروان زندان بود. آری، شاه او را به زندانهای چون چاه تاریک و تنور پر از پیکان و میخ و... منتقل کرد و پیوسته احوال او را در آن جای بدتر جویا میشد امّا بزرگمهر همچنان پیام میفرستاد که «روزم به از روز نوشین روان» است. وقتی شاه دلیل پرسید، بزرگمهر این چنین پاسخ داد: «این بزرگمهر نیست که در تنور تنگ پر از میخ و پیکان باید از مرگ بترسد، بلکه خسرو آزمند و ستمگر است که باید از بیم جان ستان، شب و روز لرزان باشد، زیرا آن عیش و نوش، آن تن و توش، آن قدرت و شکوه از وی به جور ستانده میشود.»
محمدی، محمد هادی و حاجی نصرالله، شکوه؛ (1390)، فراز و فرود از حملهی اسکندر مقدونی تا پایان شاهنشاهی ساسانی ازمجموعهی داستان فکر ایرانی (2)، تهران: نشر افق، چاپ چهارم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}